از دشوارترین لحظات تاریخ کربلا، که در عظمت و سنگینى با همه آسمانها و زمین برابرى مى‌‏کند، لحظه وداع جانسوز قافله اسیران با بدن‌‏هاى پاره پاره شهیدان است.

روز عاشورا به پایان رسید، در روز یازدهم محرم، دشمنان، کشتگان خود را دفن کرده بودند و خیمه ها را برچیدند و. آماده بازگشت به کوفه شدند، اهل بیت حسین ع را نیز مانند اسیران بر شترها سوار کردند و به عنوان سند پیروزی به سوی کوفه حرکت دادند.

از سوی دیگر پیکرهای پاک سالار شهیدان، حسین ع و یاران باوفایش بر روی خاک افتاده است.

در این اوضاع، خاندان دل سوخته امام حسین ع را از کنار آن پیکرهاى پاک شهیدان عبور دادند، همان پیکرهاى غرقه به خونى که یکجا همه عزّت و مظلومیت را در خود جمع و خلاصه کرده بودند.

ناگفته پیداست که ترک سرزمین کربلا در آن وضعیت غمبار و وحشتناک براى آن دل‏‌سوختگان بسیار دشوار و سخت بوده است و مشاهده آن صحنه‏‌هاى دلخراش با آن بدن‏‌هاى پاره پاره و پایمال سمّ اسبان که عمدتاً قابل شناسایى نبودند، مى‏‌توانست هر بیننده‏‌اى را از پاى درآورد.

زنان حرم چون چشمشان به آن بدنهاى پاره پاره افتاد، فریادشان به ناله و شیون بلند شد و بر صورت خود لطمه زدند.

اینجا آغاز رسالت کاروان تبلیغی امام حسین ع است.

زینب سلام الله علیها، آن اسوه صبر و بصیرت،  که مى‌‏دانست دشمن در انتظار است تا با دیدن کوچکترین نشانه‌‏اى از ضعف وپشیمانى درخاندان پیامبر، قهقهه مستانه سر دهد، با دیدن پیکر به خون آغشته برادر، رو به آسمان کرد و گفت:

«أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ هذا الْقُرْبانَ؛ خدایا این قربانى را قبول فرما!».

این جمله چون پتکى بر سر دشمن فرود آمد و کوس رسوایى آنها را به ‏صدا در آورد.

زینب س، با مرثیه محزون و پرصلابت خود، آغازین گام ادای رسالت خویش را به نمایش درآورد.

 

راوي مي گويد: به خدا قسم! فراموش نمي كنم، زينب عليهاالسلام دختر اميرالمؤمنين عليه السلام را كه به آواز حزين و دل غمين مي گفت:

«وامحمداه! صلي عليك مليك السماء، هذا حسين مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء [و بناتك سبايا، الي الله المشتكي، و الي محمد المصطفي، و الي علي المرتضي، و الي حمزة سيدالشهداء»؛

... اين حسين توست كه بدنش را به خونش رنگين و اعضاي شريفش را پاره پاره كرده اند و ما دختران توايم كه ما را به اسيري گرفته اند، به سوي خدا شكوه مي كنم و مصيبت و درد دل خود را به سوي پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم و علي مرتضي عليه السلام و حمزه ي سيدالشهداء عليه السلام مي برم.

 

«وامحمداه! هذا حسين بالعراء، يسفي عليه ريح الصبا، قتيل أولاد البغايا»؛

... اين حسين توست كه برهنه كرده اند و باد صبا بر او مي وزد و غبار بر او مي افشاند و كشته ي اولاد زنا گرديد.

 

«و هذا حسين مجزوز الرأس من القفا، مسلوب العمامة و الرداء»؛

اين حسين توست كه سرش را از پشت گردنش بريده اند، عمامه و ردايش را به غارت برده اند.

 

«يا حزناه! يا كرباه! اليوم مات جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم [يا أصحاب محمداه! هؤلاء ذرية المصطفي يساقون سوق السبايا]»؛

امروز جد بزرگوارم از دنيا رفت، كجاييد اي اصحاب محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم؛ اين ها ذريه ي محمد صلي الله عليه و آله و سلم مي باشند كه آنان را اسير كرده اند.

 

هذا الذي قد كنت تلثم نحره

أمسي نحيرا من حدود ضبائها

اي جد بزرگوار! اين همان حسين عليه السلام توست كه هميشه گلويش را مي بوسيدي، آخر بوسه گاه تو را از دم شمشير بريدند.

 

من بعد حجرك يا رسول الله! قد

ألقي طريحا في ثري رمضائها

يا رسول الله! اين بدني كه در آغوشت پرورش دادي، آخر او را برهنه بر خاك گرم صحرا انداختند.

 

بأبي المهموم حتي قضي؛

بأبي العطشان حتي مضي؛

فداي تو شوم اي شهيدي كه تو را با غم و اندوه كشتند!

فداي تو گردم اي مظلومي كه تو را با لب تشنه شهيد كردند!

 

بأبي من لا هو غائب فيرتجي، و لا جريح فيداوي؛

فدي تو شوم اي آن كه نه سفر رفته اي كه اميد بازگشت تو داشته باشم و نه مجروحي كه زخم هاي تو مرهم پذير باشد.

فداي تو شوم اي سبط پيغمبر خدا! فداي تو شوم اي نور ديده ي فاطمه ي زهراء!...

 

راوي گويد: «فوالله! أبكت كل صديق و عدو»؛ به خدا قسم!( زینب س) هر دوست و دشمن را به گريه درآورد.

منبع: اللهوف: ۱۸۰ و ۱۸۱، بحارالانوار: ۵۸/۴۵ و ۵۹.