یک داستان بلند درباره دختران ایران

کتاب «دختران آفتاب»، به قلم آقایان بهزاد دانشگر، محمدرضا رضایتمند و با محوریت امیرحسین بانکی‌پور نگارش یافته است.

نگارش این کتاب سه سال به طول انجامیده و توسط انتشارات سروش در ۴۷۳ صفحه، درسال ۸۱ برای اولین‌بار به طبع رسیده و منتشر شده است و تاکنون نُه بار تجدید چاپ شده است.

 

این کتاب «دختران آفتاب» با استفاده از سبک «داستان‌مقاله» به بررسی و نقد و رد و اثبات مؤلفه‌ها و مباحث و شبهات حوزه‌ی زن و خانواده و جامعه می‌پردازد .

 مباحث در حین برگزاری یک اردوی ده‌روزه‌ی دخترانه‌ی دانشجویی از دانشگاه تهران اتفاق می‌افتد که به‌قصد زیارت امام رضا علیه‌السلام راهی مشهد شده‌اند. به مناسبت‌های مختلف و اتفاقاتی که می‌افتد، موضوعات مطرح و بررسی می‌شوند و به نتیجه می‌انجامند.

این کتاب در چهارده فصل تنظیم شده و شخصیت اصلی و راوی داستان «مریم» است و «فاطمه» از مسئولین اردو و بزرگ و استاد بچه‌هاست. «ثریا» هم دیگر شخصیت داستان است که با این جمع تفاوت دارد. دختر محجبه‌ای نیست و به قول فاطمه، تنها نقطه‌ی اتصالش با این جمع، زیارت امام رضاست. «راحله» است و گرایش‌های فمینیستی‌اش، «فهیمه» و تجربه‌هایش از زندگی کوتاه در غرب! «سمیه» را هم داریم که یک دختر تندمزاج حزب‌اللهی است و «عاطفه» که اصفهانی است، همراه شوخی‌ها و شیطنت‌های خاص خودش. این شخصیت‌ها هستند که گفت‌وگوها را پیش می‌برند و بحث‌ها را سامان می‌دهند.

 

راوی داستان دختری است به نام مریم که به‌دلیل بی‌توجهی مادر به محیط خانه در اثر توجه شدیدش به کار در بیرون از منزل و ایجاد گسست خانوادگی، دچار روحی رنجور و ناآرام شده است و تصمیم می‌گیرد برای تنبیه والدینش هم که شده، چند روزی آن‌ها را بی‌خبر رها کند. به ذهنش می‌رسد که فرار کند، اما خوب که فکر می‌کند می‌فهمد آدم این کار نیست. در همین موقع، یاد اطلاعیه‌ی اردوی زیارتی دانشگاه می‌افتد و بدون معطلی ساک مختصری آماده می‌کند و خود را به جمع زائرین می‌رساند. فاطمه که یکی از مسئولین برگزارکننده‌ی اردوست، با اخلاق خوش و آرامش و با وجود فقدان صندلی خالی، موجبات هم‌سفر شدن مریم با آن‌ها را فراهم می‌کند. او در طی سفر با همدلی و همراهی که با احساس بچه‌ها دارد، از بروز جدل و درگیری‌های لفظی بین آن‌ها جلوگیری می‌کند و با استفاده از مطالب مرجع و مستند، به بحث‌ها جهت مثبت می‌دهد.

 

نویسندگان این کتاب، آن را با روحیه‌ی بچه‌های گرم هیئتی نگاشته‌اند و بی‌شمار از اصطلاحات آن‌ها در مکالمات کتاب بهره برده‌اند. البته این مکالمات، محاورات قریب به دو دهه‌ی پیش است و از این جهت، هم نوستالژی خوبی برای کسانی است که در اواخر دهه‌ی هفتاد و اوایل دهه‌ی هشتاد، در سن راهنمایی و دبیرستان بوده‌اند و هم برای جوانان امروز این امکان را فراهم می‌کند که با محاورات آن سال‌ها آشنا گردند و متوجه تغییر این محاورات در این بیست سال شوند و مثلاً بفهمند درگیری‌های روحی دختران بیست سال پیش چه بوده و بین آن‌ها چه کلماتی رواج داشته است و به این ترتیب، با دغدغه‌های آن‌ها به‌خوبی آشنا می‌شوند.

 

کتاب از فرازوفرودهای خوبی برخوردار است. ریزداستان‌های جالبی در زمان اردو اتفاق می‌افتد و داستان زندگی بچه‌ها و تجربیاتشان دیدنی است. گم شدن عاطفه یا حضور برادرش هم‌زمان با برگزاری اردو در مشهد، داستان بمب‌گذاری در حرم امام رضا و شهادت جمع کثیری از مردم در روز عاشورا که مریم آن را این‌گونه روایت می‌کند نیز جالب است:

«چند قدم دیگر رفتم و دوباره برگشتم به‌سمت فاطمه.

- فاطمه جان!

سرش را بالا آورد اما این‌بار نگاهش غریبه بود!

- التماس دعا، فاطمه جان!

- محتاجیم به دعا!

دیگر معطل نکردم و خودم را به کفشداری رساندم. میان دو نیروی متضاد گیر کرده بودم. یکی مرا به درون می‌کشید و دیگری به بیرون هل می‌داد. نگاهی به برگه‌ی زیارت عاشورا کردم. سعی کردم بفهمم فاطمه کجا را می‌خواند. احساس کردم که حتی صدایش را هم می‌توانم بشنوم.

- الهم اجعنی فی مقامی هذا ممن تناله منک صلوات و رحمت و مغفره.

کفش‌ها را گرفتم. کفش‌های خودم را گذاشتم روی زمین تا پایم کنم. دوباره صدای فاطمه آمد. صاف و شفاف!

- الهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.

رویم را برگرداندم به‌سمت صدا. صدای مهیبِ شدیدی زمین و زمان را به هم ریخت. یا فاطمه‌ی زهرا! احساس کردم چیزی جلوی صورتم منفجر شد. موجی از گرما از روی سروصورتم گذشت. چشم‌هایم سوخت و گوش‌هایم تیر کشید. بی‌اختیار فریاد زدم: یا فاطمه‌ی زهرا! تازه بعد از آن بود که فهمیدم صدای انفجار از توی حرم بوده است... به یاد خواب دیشب افتادم. آتش! فاطمه!...»

 

بی‌شک روح داستان در شکل‌گیری و نتیجه‌بخشی بحث‌ها بسیار مؤثر است. از منابع و مراجع خوبی در بحث‌ها استفاده شده است، مثل قرآن، روایات، کتاب «نامه‌های فهیمه»، مقالات و آمارهای کتب علمی و نشریات معتبر که به‌ مناسبت‌های مختلف از سوی بچه‌ها مطرح می‌شوند و وجودشان در دست بچه‌های دانشجو کاملاً توجیه دارد و از تصنعی شدن فضا جلوگیری می‌کند و در ضمن به خواننده این اطمینان را می‌دهد که مطلب و دلیل مطرح‌شده کاملاً محکم و علمی یا عینی و تاریخی است. حتی مثال‌های عینی اتفاق‌افتاده برای خود بچه‌ها مطرح می‌شود؛ مثل روابط مریم و والدینش، راحله و مادر محروم‌شده از حقوق طبیعی‌اش، عاطفه و برادر غیرتی‌اش و یا ثریا و روابط باز اجتماعی و مشکلات خانوادگی‌اش. نهایتاً عینیت داشتن نتیجه‌ی بحث‌ها، شیوه‌ی خوبی برای انتقال کاملِ مفاهیمی است که مدنظر نویسنده‌ی کتاب قرار دارد.

 

بی‌گمان این کتاب مخاطب عام را هم درگیر می‌کند؛ چراکه بحث‌های کتاب، جواب گفت‌وگوهای تربیتی و نقدهای اجتماعی و شوخی جمع‌های خانوادگی و محفل‌های مختلط زنانه و مردانه درباره‌ی مسائل زنان است. کتاب برای والدین رفع‌کننده‌ی برخی گره‌های ذهنی در روابط عاطفی‌شان با همسرشان است و همچنین کلیدهای خوبی از نیازهای تربیتی فرزندان را در اختیارشان قرار می‌دهد و برای فرزندان و به‌ویژه دختران، آگاهی و ترسیم فضای آینده و پیش‌رو را به دست می‌دهد.

 

این کتاب هم مانند کتاب «دکتر و پیر» شهید هاشمی‌نژاد و «دیدار اول از سه دیدار» نادر ابراهیمی و «دنیای سوفی» و کتاب‌هایی از این دست، برای کسانی که مطالعات جدی را دوست دارند و رمان‌خوان حرفه‌ای هستند، می‌تواند جذاب و شیرین باشد.