شهادت امام هادی ع
دست اگر بست،دگر جان به خطر می افتد/ بال پروانه اگر بست، دگر می افتد- نام او باز “علی” بود و حکایت این است/ دست و پا بسته شد و بین گذر می افتد

ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی 
بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی 

یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل» 
در آینۀ صبح و مسا حضرت هـادی 

دل سوخته از طعنه و از زخم زبان‌ها 
خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی 

بردند همان شب که سوی بـزم شرابت 
چون از تو نکردند حیا؟ حضرت هادی 

افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد 
بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی 

افسوس، به جور از حرم مادر و جدت 
گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی 

کس از غم ناگفته‌ات ای یوسف زهرا 
آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی 

کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟ 
ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی 

بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر 
حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی 

در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر 
شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی 

"میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند 
ای کشتۀ بی‌جرم و خطا حضرت هادی

 
غلام رضا سازگار

 

 

دسته بندی: