ولادت امام محمدتقی ع

۱-«علی بن اسباط» یکی از یاران امام رضا و امام جواد(علیهم السلام) نقل می‌کند که روزی خدمت امام جواد(علیه‌السلام) رسیدم و به سیمای امام خیره شدم تا چهره ایشان را به خاطر بسپارم و پس از بازگشت به مصر برای ارادت‌مندان حضرت توصیف کنم. درست در همین لحظه امام جواد(علیه‌السلام) که گویا تمام افکار من را خوانده  بود در برابر من نشست و به من توجه کرد و فرمود: «ای علی بن اسباط، کاری که خداوند در مسئله امامت انجام داده است، مانند کاری است که در مورد نبوت انجام داده است. خداوند درباره حضرت یحیی(علیه‌السلام) فرمود: «یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا [مریم/۱۲] ای یحیی کتاب (خدا) را با قوّت بگیر و ما فرمان نبوت(و عقل کافی) در کودکی به او دادیم» و درباره حضرت یوسف(علیه‌السلام) فرمود: «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْم [یوسف/۲۲] و هنگامی که به بلوغ و قوّت رسید، ما حکم (نبوت) و علم به او دادیم» و درباره حضرت موسی(علیه‌السلام) فرمود: «بَلَغَ أَرْبَعینَ َ سَنَهً [احقاف/۱۵] و به چهل سالگی بالغ گردد» بنابر این همان‌گونه که ممکن است خداوند علم و حکمت را در سن چهل سالگی به شخصی عنایت کند، ممکن است همان حکمت را در دوران کودکی نیز به شخص دیگری عطا کند.( الکافی، شیخ کلینى، ج۱، ص۳۸۴)
۲-مدتی پس از آن‌که حضرت امام رضا(علیه‌السلام) به شهادت رسید، شخصی به نام علی بن حسان نزد امام محمدجواد(علیه‌السلام) حضور یافت و خطاب به حضرت گفت: ای فرزند رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) مردم نسبت به مقام و موقعیت شما که در نوجوانی امام و حجّت خدا بر آن‌ها می‌باشید، مشکوک هستند و ایجاد شبهه می‌کنند؟!    

حضرت جوادالائمه(علیه‌السلام) لب به سخن گشود و اظهار داشت؛ چرا مردم چنین مطالبی را بیان می‌کنند؟ سپس افزود: خداوند متعال بر رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) این آیه شریفه قرآن را فرستاد: «قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی [یوسف/۱۰۸] بگو: این راه من است من و پیروانم، با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنم»؛ سپس امام جواد(علیه‌السلام) فرمود: به خدا قسم، کسی غیر از علی بن ابی طالب(علیه‌السلام) از پیغمبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) تبعیت نکرد و در آن زمان تنها ۹ سال داشت و من نیز اکنون ۹ ساله هستم. (همان)
۳- علی بن سیف از یکی از اصحاب مورد اعتماد امامیه، نقل می کند که خدمت حضرت ابوجعفر ثانی - امام جواد - علیه الصلوه و السلام عرض کردم: مردم درباره ی جوانی سن شما سخن می گویند، فرمودند: «ان الله تعالی اوحی الی داود علیه السلام ان یستخلف سلیمان و هو صبی یرعی الغنم فانکر ذلک عباد بنی اسرائیل و علماؤهم فاوحی الله الی داود ان یأخذ عصا المتکلمین و عصا سلیمان و یجعلها فی بیت و یختم علی بخواتیم القوم فاذا کان من الغد فمن اورقت عصاه واثمرث فهو الخلیفه فاخپرهم بذلک داود و قبل القوم فلم تورق الا عصا سلیمان» خداوند به داوود علیه السلام وحی فرمود که سلیمان را - که کودکی بود و گوسفند می چرانید - جانشین خود قرار دهد. بزرگان قوم بنی اسرائیل این را نپذیرفتند. خدای تعالی به داوود وحی فرمود تا چوبدست اینان و چوبدست سلیمان را گرفته، در اطاقی قرار دهد و با مهر مردم آنها را مهر نماید؛ صبح روز بعد، چوبدست هر کس به برگ و بار نشست، او خلیفه و جانشین باشد. داوود قوم را خبردار کرد و آنان پذیرفتند که چنین کنند. اما هیچ یک از چوبدست ها برگ و بار نگرفت، مگر چوبدست سلیمان. (مدینه المعاجز، سیدهاشم بحرانی، ص۵۱۸، باب ۵)

دسته بندی: